حسين حديثى |
|
||||
|
چهارشنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۸۶
شما، حرف نمی زنی؛ بیشتر عاروق می زنی! چشمان وق زده تان پر از قی است و حتی متوجه نیستی که روی لبان ات کف سفیدِ کوچکی از پرگویی تشکیل شده و هی، بالا و پایین می رود.
شکم تان، ناله گرانه طلب اسهال دارد تا پس بدهد بخش هایی از بدهی اش را به چرخه ی طبیعت. چهره ی که روی صورت تان نصب کرده اید، روضه ی متأثری است که تفسیر تفکرات تان است. شما انگشت بزرگ دست راست تان را با تمام کوچکی اش، تا ته می کنید توی گوش تان تا پشمالوده گی و خپلی انگشت تان، خارش زدائی کند از گنداب منقضی شده ی اندیشه های شناور در منجلاب مغرتان. ما هر روز دعا می کنیم به محضر همه ی الهه های راستین و دروغین که فرصتی دست بدهد تا شما را سلاخی کنیم در ازای وجود داشتن تان؛ به عنوان انتقام "هست شدن" تان. آب، از آب، اما؛ تکان نمی خورَد و توی دل شما، آب تکان نمی خورد. شما با همان چشم ها و لب ها و سایر اوصافی که گذشت، بر ما حکومت می کنید و ما، داستان هایی راجع به آناتومی فکری شما درج می کنیم.
Comments:
ارسال یک نظر
|