حسين حديثى

DevilPrayer


ARCHIVE

جمعه، آذر ۰۳، ۱۳۸۵

هم سایه ها؛ این هم سایه ها... اینان همین جوری هی سایه می کنند
روی دیفال ما. بدون این که از ما بپرسند، این ها همین طور بی جهت
از دیفال ما دیفال گرفته اند. آجرهای ممتد کشیده اند دور و بر نورگیرهای ما.

هم سایه ها؛ بوی توتون زهرماری ما و آن علوفه ی دیگر؛ گیر می کند بین
آجرهای شان. شش دانگ صدای آقاجان که شور و شهناز می خواند از دست همین ها
دو دانگ اش گیر کرد وسط اسناد شهرداری. آمدند از وسط لحاف ما کوچه گرفتند،
هی دور ما رفتند بالا از استعمال خشت و نیمه و سیمان.

احاطه شده گان سنگ؛ زیر سنگی که حکاکی گورنبشت اش به درازا کشیده.
"سی پاره سنگ در کف یهودا" و ما و دیفال و بوهای ما که ماله می کشد
میان آجرهای همزیستی سوسک های شهروند.

این جا، یک نفر دیفال مجزا؛ پاره سنگ انحصاری می خواست!