حسين حديثى |
|
||||
|
جمعه، شهریور ۳۱، ۱۳۸۵
روم به دیوار، ما از آن آدم هائی هستیم که دل مان می گیرد.
نه، مزاح نفرمائید، با موال رفتن هم گشایش حاصل نمی شود. دل مان می گیرد همه ی گذشته ی ما را می چلاند جلوی چشم مان، اشک می پاشانیم روی لپ های بی رمقی. دل مان می خواهد اگر باشد، قهوه ای و کمی موزیک ضجه ناک، نوحه ی دل فسرده کنیم... یاد صدها سال پیش بیفتیم و تاریخ چای ناک مان را مرور کنیم. دل ما دیوانه است؛ یک بار یواشکی وسط زاری گفت: "ای کاش الان همان قرن های پیش بود، می نشستیم سعدی بلغور می کردیم، سعدی نشد، بعدی!" - کوفتی! دل ما، ما را می گیراند به هوای شما که "در هیئت هوا مراقبت می کنید" ما را. از روی هوس نیست و هوا؛ که حرف، باد هواست... ولی شما با دل ما که از این حرف های یک من صد غاز نداشتی! دل ما خر است! باب دیلان و شجریان دوست دارد... سر و کون اش می خارد. "مفلس است و هوای می و مطرب" و فشم و نوشیدنی ها و موسیقی ها و فیلم های ضد غیرنامجاز دارد. دل ما دوست دارد کتب سانسوری بخواند، چهره های کریه می خواهد و صحنه های مستهجن. این دل وقتی گرفت، کارحضرت فیل است و قیل و قال انبوه اندوهی که پشت لوله اش تلنبار می شود. قصه از کودکی است که دوچرخه ی من بوق نداشت، تا الان که کسی نمی خواندم، نمی شنودم. حتا "نمی بینم ام"! رفع این گیر اگر نشود، به ترکیدگی می کشد کار. گند همه جا را بر می دارد از این همه بهانه که نق نق کنان می گیرد این دل ما، درست همان وقت که می گیرد!
Comments:
ارسال یک نظر
|