حسين حديثى |
|
||||
|
سهشنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۸۵
خانم عزیز! زبان ام از بیان فرط ازدیاد این همه احساسات قاطر است.
برای همین چهارنعل می رود توی شما... منظورم حرف شما. می بخشید اگر مایع دردسر کم آوردیم، ظرف بزرگ تر نداشتیم. پیداست که از شما چه پنهان، مدتی است قلیان احساسات می کشم با تنباکوی کاشانگ؛ که پای تخت چین قدیم بوده گویا (روی جعبه اش نوشته!). این خماری دوری به دور، امسال سال بد دلی زمین بود؛ گریپ فروت کاشتیم، شلغم برداشتیم. عدل، زد سر مرتضی، رفیق کودکی ما هم رفت بالای دار، ناعادلانه. شکر خدا البته بالای دار نرفت، رفت بالای جرثقیل. ناپدری اش هم بالای جرثقیل می رفت وقتی توی اداره ی برق کار می کرد؛ اما همه اش توی اداره نبود، بالای همین جرثقیل بود وسط خیابان، بیابان؛ خلاصه تابلو! این ها به کنار، قصه ی لوله کشی ها نفهمیدیم چه طور این قدر طول کشید. اول داشت عرض می کشید که پهن تر شود لوله مان لابد. یکی می گفت کار خودشان است که امسال لوله ها را کابل برگردان کرده اند به دستور فلانی. لوله ی شما را هم آن سال هم که بستند، بچه ها ماندند معطل زایمان، توی مریض خانه. خانم جان! نامه ام طولانی شد. لطفا الان یک سال است مدام خانه نمی آئید از وقتی که رفتید. سی صد و شصت و پنج بشقاب نشسته مانده و دل شکسته و چائی باقلوای نخورده و دهن سوخته، چون شما همیشه چائی داغ هورت می کشی. کاری نداریم، مراد آن که پاشو بیا جان آقاجان مرحوم!
Comments:
ارسال یک نظر
|