حسين حديثى |
|
||||
|
پنجشنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۵
اصولا می جنبد. سرش! سرش می جنبد.
شما که آن جا نشسته اید، نیم خیز؛ می شود سرتان را بجنبانید؟ ... آهان! این جوری! گوشش هم می جنبد. سر و گوشش. با یک گیتاری که با سیم وصل می شود به بلندگو... مدل خارجی! از این ها که گوش ات کر می شود. سل بمل دیمینیشد می زند با ر ماژور 7 و کادانس در سل مینور، لامصب! بابا! دم شما گرم! این کاره بودی شما؟! -ببخشین! این ورا تعمیرگاه خوب سراغ ندارین؟ مادر! باز جفنگ گفتم، اصلا اصل قضیه یادم رفت. قضیه: اثبات کنید که تعمیرگاه خوب، این ورا وجود ندارد. پایش می خارد. یک زخم روی پایش دارد که می خارد. ایزابل! بابا جان! اصلا داری گوش می کنی؟! با ناخن، شش سال آموزگار است که ... هرهر! می رود توی زخم آزگارش. خون می آید با هزار و پونصد کرور گلبول سفید، نعمت خدا! و جوراب اش لک می شود. بالای قوزک اش است، آی دکتر! کرم بمالیم خوب می شود یا تعمیرکار دیگری باهاس پیدا کنیم؟ آقای منتظم! لطف کنین مزاحم نشین تلفنی! میشه تشریف بیارین منزل ما، دم در بده، بیاین تو مزاحم بشین؟ القصه، این یارو سر و گوشش می جنبد، گیتار برقی می زند، پایش می خارد، بد بختی! ...تمام!
Comments:
ارسال یک نظر
|