حسين حديثى

DevilPrayer


ARCHIVE

جمعه، مهر ۰۸، ۱۳۸۴

بعدا می رویم سراغ بقیه. فعلا شاید سراغ کسی نرویم اصلن!
یعنی او و آن ها می دانند که ما گرسنه مان هست.

یک نفر تفنگ دارد آن جا. می گوید:
" این مادر ج... ها تا بجنبی یه جای دیگه رو منفجر می کنن..."

به انگلیسی غلیظ گفت. من که زبان شان را نمی فهمم، ولی لابد همین را گفته، خوب!
عمو قبل از این که سرفه های دل به هم زن اش شروع شود، می گفت اینا خیر ما رو می خوان!
...لابد!!!

ما گرسنه مان است. عمو رفته پای پیاده، حیوونی "یه لقمه نون - لابد حلال" بیاره... سه روز پیش!

بغداد امسال گرمه...