حسين حديثى

DevilPrayer


ARCHIVE

جمعه، آذر ۰۸، ۱۳۸۱

چشمان ام بده کار تمامی چیزهائی شده اند که وقتی، روزی، جائی آن ها را دیده ام.
و همه ی شخصیت هائی که از کودکی تا دم مرگ آن ها را مشاهده کرده بودم،
به سوی ام هجوم می آورند.
و دست های ام وام دار تمام چیزهائی می گردند که آن ها را لمس کرده ام.
از پستان های سفت و بزرگ آن زن هرجائی گرفته تا دسته ی ویلن ام!!
من، در تمامی عمر مقروض گشته ام و گوش های ام نیز، باید بدهی همه ی
موسیقی هائی که شنیده ام را بپردازند.
باید جواب پس بدهم و این، در حالی می آزاردم که در گور سیاه خویش،
مورچه گان و سوسک ها و ... تکه های بدن ام را برای آذوقه به قرض می برند.
من، وام دار تمامی روزگاران ام...