حسين حديثى |
|
||||
|
پنجشنبه، آبان ۱۶، ۱۳۸۱
جنون، کم کم در رگ هایم خانه کرد.
خانه ی ما، بالای تپه ی کوچکی بود. اما روزی آن جا را گم خواهم کرد و می دانم که آن روز، روز میلاد من است! روز مرگ من! جنون در قلب ام خانه کرد و پسرم را با دو گلوله کشتم. بعد، همین دیوانگی بی حصر، سبب شد تا انگشت کوچک دست چپ ام را که مدت ها بود فکر می کردم اضافه است، بریدم و آن قدر مشروب خوردم تا تمام شب بالا بیاورم. جنون، در مغزم خانه کرد و شهوت های ام در هم گم شدند. میل به غذا با علاقه به خواب و نیز تمایلات جنسی در هم آمیخت. و یاد دارم که شبی سرد، خانه را آتش زدم. جنون، خانه می کند... جنون!
Comments:
ارسال یک نظر
|