حسين حديثى |
|
||||
|
پنجشنبه، مهر ۱۱، ۱۳۸۱
"دعاگوی شیطان"
ازل، جای گاه بدوی نامخلوقان سرگشته بود و خدای، در عظمت کبریائی خویش، "تداوم" را جست و "خلقت" را یافت. در آن تاریک خانه ی سردابه ی نم ناک، سالیان بی شماری به انتظار ماندیم تا زمین قابل سکونت گردید. پس، آدم دست در دست هم نفس خویش پای بدان نهاد و به دست قابیل، اولین دعاگوی شیطان، لکه ی جنایت دامان جهان را آلود. آن گاه بنی بشر به سبب بی اعتمادی که به شهوت سرکش خویش داشت، عورت خود را پوشانید و به رسم انسان بودن، انبان شکم را آذوقه ای می جست. گذر تاریخ، شهرها را پدید آورد و تمدن ها را و بی تمدن ها را که همچنان یاد می آورم اسکندر، چنگیز، تیمور، هیتلر و خودم را و میلیون ها دعاگوی دیگر ابلیس که قدم بر خون آدمیزاده هائی می گذاشته اند که قربانی تعریف "برتری" گشته بودند! و اینک، می دانم که در انتهای این بازه ایستاده ام!!! نه از آن سپس که پس از من، زنده گی جریان نخواهد یافت و یا هیچ ابوالبشری زاده نخواهد گردید. بل، بدان رو که چون من نباشم، گوئی همه ی شما مرده اید - البته برای من!!!!. و این دقیقا بدان مفهوم است که با مرگ من، همه چیز به نهایت می رسد. ازیراک دیگر برایم هیچ تداوم ذهنی وجود نخواهد داشت و یا بهتر بگویم، همه چیز، "نیست" خواهد شد. چون "من" دیگر نیستم تا چیزی را دریابم و یا بدانم! و افسوس که پس از آن (مرگم) نیز، هم چنان دعاگویان شیطان، در زیر لب نام پلید و وسوسه برانگیز او را زمزمه می کنند!
Comments:
ارسال یک نظر
|