حسين حديثى

DevilPrayer


ARCHIVE

جمعه، شهریور ۰۸، ۱۳۸۱

مردی از من بیرون می ریزد
مردی می پاشد که مبهم است
و
دستان اش از خون، لخته می گردد...
می بندد...

مردی از کمر تاریخ در رحم هستی منهدم می شود
که از بدویت اش نمی تواند بگریزد.

مردی که از من بیرون می ریزد، منجلاب است...
"من" است که مرا می طراود

مردی، در من بیرون می ریزد...