حسين حديثى

DevilPrayer


ARCHIVE

چهارشنبه، مرداد ۲۳، ۱۳۸۱

من، از دست دهنده ي تمام معشوقه هاي عالمم!
بسترم جايگاه هزار سينه است و لبي را بي بوسه وانهاده ام!
آه! دردناك است بر خواهش خويش گريستن و از تمنا گريختن.
ياد دارم كه در دورادور خاطرات، پدر بزرگ كفن نو مي دوخت و خدا، به جاي ما فكر مي كرد.
ماليخولياي ذهنم، مرا مي برد تا آنجا كه هر شب الهه اي باكره گي خود را به شيطان مي فروشد.
سخت گريه مي كرد عيسي در غم مادر! و اسطوره، كلامي نمكين بود كه از دهان متعفن تاريخ بيرون مي ريخت.
و نمي دانم با اينهمه، چرا زاده شدم؟!
زاده شدم تا سهيم آوار تلخي هاي هزار سال باشم و از دست دهنده ي تمام معشوقه هاي عالم!