حسين حديثى

DevilPrayer


ARCHIVE

سه‌شنبه، تیر ۱۱، ۱۳۸۱

///
عابر خیس، چترش را بست . خيابان های پاریس، پر از لجن شده بود. بر روی نیمکت کثیفی نشست.
پیپش را از توتون انباشت و کبریتی زد. دومی روشن ماند. دست در جبیب برد و به این اندیشید که
آیا ممکن است عابری خیس، با این سر و وضع، سوژه داستانی گردد؟