حسين حديثى |
|
||||
|
چهارشنبه، تیر ۰۵، ۱۳۸۱
یک پیانیست خوب
جوانک بیچاره آن قدر تمرین کرده که نزدیک بود از حال برود. از شدت خستگی انگشت هایش را حس نمی کرد. چند هفته بود که روی این قطعه فوق العاده سخت راخمانینف تمرین می کرد و هر چند در دانشگاه بهترین پیانیست محسوب می شد، اما هنوز راضی نبود. غرق همین افکار، پشت پیانو خوابش برد. به صدای عجیبی برخاست: پیانو با سرعت و روانی خاصی قطعه را اجرا می کرد! کلاویه ها به شدت به بالا پریده و به انگشتانش اصابت می کردند. از فرط بهت کاملا خشکش زده بود. در همان حال، صدای دیگری شنید که می گفت:"خانوم ها! آقایون! این روبوت پیانیست که در اینجا می بینید، بیست و شش سال پیش، یعنی به سال دو هزار و دوی میلادی از طرف یه فرد ناشناس به موزه ما تقدیم شده. پیانوئی که در مقابل اونه، سیم هاش برداشته شده و قطعه ای هم که می شنوید، توسط یک دستگاه پخش صوت به گوش تون می رسه. ولی لابد تصدیق می کنید که حرکات دست، طبیعی و حتی کاملا صحیحه و تمام کلاویه ها رو به درستی می زنه؟! هر چند بدن و صورت او هیچگونه حرکتی ندارن که شاید برای یک پیانیست خوب، این بهترین حالت باشه".
Comments:
ارسال یک نظر
|